یاد داری لبخندش کرد عشق او مشهود
آن لبخند که به زیبایی چشمش افزود
یاد داری نگاه بر نگاهت دوخت
پر از حرارت، پر از عشق، پر از شوق
آن روز ریشهی تنهاییهایت سوخت
فهمیدی دنیا در آغوشش زیباست
فهمیدی عشق زندگی را معناست
آنگاه و آن روز به خاطرت هست
که خسته بود و چشمش بست
سر بر شانهات نهاد و خفت
بر لب رود محبت، بر خاک شناخت
گل زیبای تعلق داشتن شکفت
فهمیدی دنیا با او در آغوشت زیباست
فهمیدی عشق زندگی را معناست
+++
امروز که آن رود خشک و آن گل پژمردست
امروز که محبت سرد و تنهایی سبزست
به یاد آور، به یاد آور، به یاد آور
به یاد آور که خوشبختی حقیقت دارد
شهریارو، اردیبهشت ۱۴۰۰
- ۰۰/۰۳/۱۴
فکر میکنم حتی اگر اون شخص هم از دست بره، باز هم به یادآوردن احساسی که به اون شخص داشتی میتونه در لحظه بهت حس خوشبختی بده.
مثل وقتی که به نوشیدنی محبوبت فکر میکنی و یک لحظه طعمش رو زیر زبانت احساس میکنی.