الا ای محبوبِ عاشق ای معبود
رفتی و امیدم محو شد در دود
آی ای شمع نورانی ای معشوق
رفتی و آنچه ماند سیه شَر بود
بد کردی اما و بیوفا بودی
منم کردم عشقت به نفرت آلود
از تو من خود جدا کردم و آن
سخت جدایی را غم بود مولود
تا عمق درهها غلتیده بودیم
به قلهها کرده بودیم با هم صعود
شاید به رسم شکسته چرخ آید
بلندای هر فراز یکی سخت فرود
بود در چشمانداز حسم به ما
پایان هزارتوی زندگی مسعود
شاید چون راه را نمیدانستیم
کج رفتیم و گم کردیم مقصود
هرچه بود و نیست و نبود باشد
یاران بودند در آغوش هم خوشنود